درباره آواتار آنگ
آواتار: آخرین بادافزار (به انگلیسی: Avatar: The Last Airbender) مجموعه تلویزیونی پویانمایی آمریکایی در سبک اکشن-ماجراجویی فانتزی است که توسط مایکل دنت دیمارتینو و بریان کنیتزکو تهیه شده است و در ۳ فصل بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ از شبکه تلویزیونی نیکلودئون پخش میشد. داستان مجموعه در دنیایی میگذرد که برخی از افراد میتوانند یکی از چهار عنصر کلاسیک (آب، باد، خاک یا آتش) را با ترکیب هنرهای رزمی چینی و قدرتهای دورجنبی کنترل کنند. قهرمان داستان پسری ۱۲ ساله به نام انگ و دوستان او هستند که باید با شکست دادن فرمانروای آتش صلح را به دنیا برگردانند. مجموعه افسانه کورا دنباله این سریال به شمار میرود.
محتویات
پیش درآمد
دنیای این داستان به چهار بخش اصلی تقسیم شده است که شامل قبایل آب، حکومت خاک، کشور آتش و عشایر باد است. در این سرزمینها برخی از مردم میتوانند عنصر ملی خود را کنترل کنند و به "افزارش" در آورند. سبک نبرد هر ملت برگرفته از یک سبک رزمی شرقی است. در این بین یک نفر که آواتار نامیده می شود، می تواند هر چهار عنصر را کنترل کند و مسئول برقراری صلح و سازش بین ملل و همچنین بین دنیای فیزیکی و دنیای ارواح است. در هر لحظه تنها یک آواتار میتواند وجود داشته باشد و در صورت مرگ، در قالب شخص دیگری از ملت بعدی (به ترتیب در چرخهٔ خاک، آتش٬ باد و آب) دوباره به دنیا میآید.
پس از مشخص شدن به عنوان آواتار، او تحت تعلیم عنصر تولد خود و سه عنصر دیگر به ترتیب چرخه آواتاری به علاوه تربیت روحانی قرار میگیرد. چون روح آواتار نامیراست، هر آواتار میتواند با آواتارهای گذشته خود رابطه بر قرار کند و از نصایح و تجربههای آنها بهره گیرد. همچنین آواتار مجهز به "حالت آواتار" است که یک ساز و کار دفاعی بوده و با کمک روح آواتار و دانش گذشتگان خود میتواند اعمال طاقت فرسای افزارشی یا حتی فیزیکی را با آسانی انجام دهد، ولی اگر در این حالت کشته شود، چرخه آواتاری میشکند و روح آواتار نابود میشود و دیگر متولد نمیشود.
داستان
فصل ۱: آب
صد سال پیش از شروع داستان، بادافزار ۱۲ سالهای به نام آنگ از عشایر جنوبی باد به عنوان آواتار تشخیص داده میشود، اما او که میخواست صرفاً یک پسر عادی باشد و چنین بار سنگینی را نمیخواست به دوش بکشد، از خانه فرار میکند، ولی در وسط یک طوفان گرفتار و زیر آب در میان یخها مدفون میشود. در همان زمان فرمانروای کشور آتش تصمیم به کشور گشایی میگیرد و با کمک نیروی افزایشی یک ستاره دنبالهدار، تمام عشایر باد را قلع و قمع میکند، به این امید که آواتار تعلیم ندیده را از سر راه بردارد، ولی به علت پنهان بودن انگ در زیر یخها، از این کار باز میماند.
پس از صد سال، آنگ که به کمک حالت آواتاری ناخودآگاه خود را در یخ کروی بزرگی میان آب پنهان کرده بود، به صورت تصادفی توسط دو نوجوان از قبیله جنوبی آب به نامهای کاتارا، یک آب افزار، و ساکا پیدا میشود. پس از اینکه تواناییهای بادافزاری او مشاهده میگردد، معلوم میشود که او در واقع آواتار است که قبل از آن گفته میشد که هرگز در میان عشایر باد متولد نشده و توسط آتش افزاران نابود شده است. پس از این که معلوم میشود که او تنها بر بادافزاری تسلط دارد، آنگ برای آموختن آب افزاری به همراه کاتارا و ساکا روانه قبیله شمالی آب در قطب شمال میشوند.
در این حین، زوکو، پسر ۱۶ ساله رییس کشور آتش فعلی، اوزای، که تا زمان پیدا کردن آواتار از کشور تبعید شده است، انگ را پیدا میکند و با کمک از عمویش، آیرو، سعی در دستگیر کردن او دارد، ولی شکست میخورد و به وسیله کشتی او را تعقیب میکند. در میانه راه، انگ با روح آواتار پیشین، رُکو، ارتباط برقرار میکند و از بازگشت ستاره دنبالهدار در پایان تابستان آینده خبردار میشود که میتواند خبر از سرنوشتی شوم برای دنیا و نابودی آن توسط آتشخان اوزای دهد. پس انگ تنها تا آن زمان فرصت دارد تا بر تمام عناصر تسلط یابد و آتشخان را قبل از دستیابی به قدرت نابود کردن دنیا شکست دهد.
از طرف دیگر فرمانده ژاو، دریادار جاه طلب آتش افزاران نیز از وجود آواتار اطلاع پیدا کرده و در کسب افتخار دستگیر کردن او با زوکو رقابت میکند. ژاو حتی موفق به گرفتن انگ میشود، ولی همان شب زوکو در لباس "روح آبی" او را نجات میدهد. پس از شک کردن به زوکو، ژاو دستور میدهد تا کشتی زوکو را وقتی او در آن تنهاست منفجر کنند، ولی او مخفیانه جان سالم به در میبرد.
طی ماجراهای بسیار، گروه آواتار به قبیله شمالی میرسند و شروع به آموختن آب افزاری میکنند، ولی ژاو با ناوگان دریایی عظیمی قبیله شمالی را محاصره میکند. او برای نابود کردن آب افزاران حتی روح ماه را از بین میبرد و برای مدت کوتاهی آب افزاری را منحل میکند، ولی توسط روح خشمگین اقیانوس و به مینجی گری آواتار ناوگانش شکست سختی میخورد و خودش نیز به عنوان مجازات توسط این روح در دنیای ارواح برای همیشه سرگردان میشود. روح ماه نیز با فداکاری شاهدخت قبیله شمالی، یوئه، دوباره حیات مییابد.
فصل ۲: خاک
پس از پیروزی در نبرد قطب شمال و رسیدن کاتارا به درجه استادی در آب افزاری، گروه تصمیم میگیرند که تا برای شروع خاک افزاری روانه حکومت خاک شوند. همزمان، با شکست خوردن ناوگان آتش افزاران، رییس کشور آتش اوزای به دخترش آزولا دستور میدهد که زوکو و آیرو را تعقیب و دستگیر کند. او به همراه گروه دوستانش، مِی و تایلی، پس از اینکه با آواتار روبرو میشود، تصمیم میگیرند که او را نیز نابود کنند.
پس از جستجو، گروه آواتار به دختری نابینا به نام تاف برخورد میکنند که در عین ظاهر بیآزارش، قدرت بسیار در خاک افزاری دارد، به حدی که با استفاده از خاک افزاری میتواند لرزشهای اطراف خود را حس کند و تا حد زیادی از بینایی بینیاز شود. در ادامه تاف با گروه همراه میشود و شروع به آموزش خاک افزاری به انگ میکند. آنها در سفر خود به یک کتابخانه میرسند که از عالم ارواح به زمین آورده شده است. مسئول آنجا به علت سوء استفاده انسانها از دانش در جهت جنگ و نابودی، ابتدا آنها را راه نمیدهد، ولی با وساطت آواتار راضی میشود. در کتابخانه آنها متوجه میشوند که پیش از آمدن ستاره دنبالهدار، یک خورشید گرفتگی رخ میدهد و آتش افزاران در این رویداد قدرتی ندارند و بنابراین این بهترین فرصت برای حمله به آنهاست. در همین حین مسئول کتابخانه به خیانت آنها پی میبرد و کتابخانه را به عالم ارواح بر میگرداند و گروه با فاصله بسیار کم از مدفون شدن زیر خاک میگریزند.
برای نقشه چینی حمله به کشور آتش، آنها به پایتخت حکومت خاک، باسینگسی، سفر میکنند تا خبر کسوف را به پادشاه خاک برسانند، ولی خبر از توطئهای بزرگ در این شهر به دست میآورند. پادشاه خاک در بیخبری کامل از اوضاع خارجی سرزمینش به سر میبرد و مأموران مخفی "دایلی" به سرپرستی لانگ فنگ، مشاور پادشاه، اوضاع را در دست دارند. پس از سختی زیاد، آنها موفق به رسوا کردن لانگ فنگ میشوند و اعتماد پادشاه را جلب میکنند، اما آزولا و گروهش به درون قصر نفوذ میکنند و در لباس دوست از نقشه حمله در روز خورشید گرفتگی آگاه میشوند و با لانگ فنگ که در زندان است، نقشه کودتا و بر اندازی باسینگسی را میکشند.
در این حین زوکو و آیرو تصمیم به مهاجرت کردهاند و به باسینگسی آمدهاند تا زندگی را از نو آغاز کنند و در یک چایخانه مشغول کار میشوند. زوکو کمکم به این محیط عادت میکند، ولی با آگاهی از وجود آنگ در شهر دوباره وسوسه میشود که آواتار را به کشور آتش ببرد و احترام خود را نزد پدرش دوباره باز یابد، کاری که عمویش با آن سخت مخالفت میکند.
در ادامه گروه آواتار از هم جدا می شوند: آنگ برای دستیابی کنترل حالت آواتاری راهی معبد شرقی باد میشود، ساکا به نیروهای پدرش میپیوندد تا آنها را در حمله بزرگ هماهنگ کند، کاتارا در قصر پادشاه خاک میماند تا استراتژیهای جنگی را بچیند و تاف بعد از دریافت نامهای منسوب به مادرش میرود تا با آن ملاقات کند. اما همه چیز خوب پیش نمیرود؛ تاف توسط دو جایزه بگیر دستگیر میشود و کاتارا پس از دیدن زوکو و سعی در اطلاع به درباریان، از وجود آزولا خبردار میشود، ولی توسط افراد دایلی دستگیر میشود. آزولا نیز زوکو و آیرو را به بهانه یک ضیافت به قصر میکشاند و موفق به گرفتن زوکو میشود.
آنگ در آستانه رسیدن به کنترل حالت آواتاری موظف می شود که وابستگی عاطفی خود برای کاتارا را قربانی انرژی کل هستی کند، ولی با مشاهده او در خطر این را نمیپذیرد و به سمت باسینگسی بر میگردد و در میان راه ساکا و تاف، که با اختراع "فلزافزاری" (که تا قبلش غیر ممکن دانسته میشد) گریخته بود، به او میپیوندند. در همین حین، آزولا و لانگ فنگ در نقشههای خود موفق میشوند و حکومت را براندازی میکنند. لانگ فنگ قصد میکند به آزولا خیانت کند، ولی با دیدن وفاداری مأمورانش به آزولا خود را تنها میبیند و تسلیم میشود.
گروه آواتار به همراه آیرو در دخمههای زیر قصر کاتارا و زوکو را پیدا میکنند، ولی خود را در مقابل آزولا، گروهش و مأموران دایلی میبینند. آزولا موفق به جلب رضایت زوکو میشود و او برای شکست دادن آواتار به عمویش پشت میکند. در میانه نبرد انگ راهی جز تسلیم احساساتش نسبت به کاتارا نمیبیند و موفق به کسب حالت آواتاری می شود، ولی دیری نمیپاید که آزولا با شلیک مستقیم برق به او، روح آواتار را به شدت مجروح میکند و بعد از نبرد با کمک اندک آبی مخصوص که کاتارا با خود از قطب شمال آورده بود، از مرگ میرهد. با اینکه گروه آواتار از باسینگسه میگریزد، شهر به تصرف آتش افزاران در میآید و تسلط بر پایتخت خاک افزاران توسط آتشخان اوزای کامل میشود و آیرو به جرم خیانت به کشور آتش زندانی میشود.
فصل ۳: آتش
چند هفته پس از شکست در باسینگسه، گروه آواتار مخفیانه در کشور آتش پناه می گیرند و نقشه های خود را برای حمله به پایتخت آتش افزاران نهایی می کنند. همزمان آزولا و زوکو نیز پیروزمندانه پیش پدرشان باز می گردند و آزولا اعتبار کشتن آواتار را به زوکو می دهد. زوکو شک می کند که این عمل از روی نیک خواهی بوده و یک نفر را از روی احتیاط مأمور پیدا کردن و کشتن آواتار میکند. همچنین زوکو هنوز احساس رضایت واقعی که فکر میکرد با رضایت پدرش به دست می آید را در خود نمیبیند و چندین بار به دیدار عمویش در زندان می رود تا شاید بتواند از او کمک گیرد. پس از آنکه می فهمد جد مادری او آواتار رکو بوده است، فکر میکند که شاید سرنوشت او در تمام این زمان چیز دیگری بوده است.
روز کسوف باقیمانده نیروهای دوست به آواتار میپیوندند و همه به کشور آتش حمله می کنند، غافل از اینکه آزولا نقشه آنها را می دانسته است و به پدرش اطلاع داده تا پایتخت را تخلیه کند و در طول کسوف در جایی امن پناه بگیرد. در حین کسوف انگ و گروهش به قصر آتشخان میرسد ولی به جای او آزولا و مأموران دایلی را میبیند و با آنها درگیر میشوند. همزمان زوکو از فرصت استفاده میکند و نزد پدرش میرود و به او اعتراف میکند که آزولا در مورد مرگ آواتار به او دروغ گفته است و او اینک تصمیم دارد به گروه آواتار بپیوندد و به انگ آتش افزاری را بیاموزد و نقش خود را در پایان دادن به این جنگ ایفا کند. اوزای بلافاصله بعد از اتمام کسوف قصد می کند او را با شلیک برق نیست کند، ولی زوکو آن را به خودش بر میگرداند و فرار میکند.
حمله روز خورشید گرفتگی شکست می خورد و همه جز گروه آواتار و عدهای اندک زندانی میشوند. پس از پناه آوردن به معبد غربی باد، زوکو آنها را مییابد و به آنها پیشنهاد همکاری میدهد. در ابتدا آنها نمیپذیرند و او را میرانند، ولی با مشاهده مقاومت او در برابر فردی که خود برای نابود کردن آواتار فرستاده است، راضی به پذیرش کمک او می شوند و زوکو شروع به آموزش به انگ میکند. در این بین ساکا با کمک زوکو قصد نجات دادن پدرش از زندان را دارد و در نتیجه هر دو عازم زندان می شوند. مأموریت موفقیت آمیز است، ولی در آخر آزولا و گروهش آنها را به دام میاندازند. در اقدامی ناگهانی، مِی به خاطر علاقه به زوکو، به آزولا خیانت میکند و آنها را میرهاند. تایلی نیز طرف او را میگیرد و در پی این خیانت پارانویا و جنون شروع به رشد در آزولا میکند.
در این حین زوکو متوجه می شود که گروه آواتار دیگر قصد ندارد که تا قبل از آمدن ستاره "سوزین" آتشخان را شکست دهد، چرا که تصور میکنند که کشور آتش پس از فتح باسینگسه پیروز جنگ شده است، ولی زوکو آنها را از قصد آتشخان اوزای آگاه میکند؛ برای سرکوب همیشگی شورش های مداوم در حکومت خاک، اوزای قصد دارد با استفاده از قدرت ستاره سوزین کل سرزمین خاک افزاران را با آتش بکشد و آن را برای همیشه نابود کند و فرمانروای کل دنیا شود.
پس از این خبر تکان دهنده، گروه سریعاً سعی در تمرین می کند، ولی با تنها سه روز فاصله از آمدن دنبالهدار، زمان کافی نیست و همچنین انگ گرفتن جان فرمانروای آتش را مغایر با آموزه های خود می بیند و سعی در تمرکز میکند تا از گذشتگان خود کمک بگیرد، ولی همه کم و بیش به او میگویند که باید تصمیم قاطعانه باشد و عدالت برای صلح دنیا لازم است. در این حین ناگهان انگ با یک شیرلاکپشت (یکی از کهنترین موجودات دنیا) برخورد میکند و مسئله را به او میگوید و او هم در مقابل دانش لازم را به انگ میآموزد.
دنباله دار سوزین از راه میرسد و نیروی هوایی کشور آتش بر میخیزد که حکومت خاک را آتشباران کند. گروه آواتار در جستجوی انگ به آیرو میرسند که در زمان کسوف از زندان گریخته بود و در این حین پی میبرند که او به همراه بومی جزو گروه "لوتوس سفید" هستند؛ یک گروه مخفی برای کمک به برقراری صلح در جهان و مستقل از تمام چهار ملیت. لوتوس سفید درون شهر را از سلطه آتش افزاران آزاد میکنند و گروه آواتار برای نابود کردن کشتی های هوایی دست به کار میشوند. زوکو و کاتارا برای شکست آزولا که اکنون قرار است آتشخان جدید شود عازم پایتخت میشوند و پس از یک نبرد سنگین او را در غل و زنجیر میکنند و آزولا در این لحظه کاملاً عقل خود را میبازد.
سر انجام انگ با اوزای که خود را "ققنوس شاه" میخواند و ادعای فرمانروایی دنیا را میکند نبرد میکند. در ابتدا اوزای مدام حمله میکند و انگ را به گوشه میراند، ولی تصادفاً باعث دستیابی دوباره انگ به حالت آواتاری میشود که از زمان مجروح شدن توسط آزولا در دسترس او نبود. با کسب این حالت، آواتار آنگ اوزای را بالاخره به زانو در میآورد و او را با کمک توانایی جدیدش "انرژی افزاری" میکند و قدرت آتش افزاری اوزای را از او میگیرد و جنگ صدساله بالاخره به پایان میرسد. انگ و کاتارا علاقه خود را برای یکدیگر ابراز میکنند و زوکو به عنوان آتشخان جدید تاج گذاری میشود و عهد می کند که با کمک آواتار دنیا را بار دیگر به صلح و آرامش برگرداند.
بعد از جنگ: پس از تاج گذاری زوکو به عنوان فرمانروای جدید آتش، آنگ با کاتارا ازدواج میکند و آن دو تصمیم میگیرند یک شهر جدید پر از صلح و آرامش را بسازند و سپس نام آن را جمهوری گذاشتند. در این شهر تمام اقوام آب، خاک و آتش بودند. فرمانروای آتش زوکو نیز مادر خود را پیدا میکند؛ او همچنین با مای ازدواج کرد و اکنون مای ملکه است. پادشاه آتش قبلی اوزای همراه با ازولا که عقل خود را از دست داده بود نیز در زندان به سر میبرند. فرمانروای آتش اوزای چند ماه پس از جنگ میمیرد و در آن زمان آنگ و کاتارا صاحب سه فرزند به نام (به ترتیب از سن بزرگ به کوچک) بومی (که فاقد عنصر است) و کیا (که یک آب افزار دختر است) و تنزین (که یک باد افزار پسر است و البته نسل باد افزارها از او ادامه پیدا میکند) میشوند.
خواهر زوکو آزولا نیز پس از ۲ سال در زندان تصمیم میگیرد که به زوکو بپیوندد و قسمتی از سرزمین آتش را بر عهده بگیرد. او نیز اخلاق خوبی را پیدا میکند. برادر کاتارا ساکا نیز با سوکی ازدواج میکند و آنها نیز در خانهای نزدیک به خانهی آنگ و کاتارا زندگی میکنند ولی فعلاً صاحب فرزند نشدهاند. سرانجام پس از ۵۳ سال بعد از جنگ که آنگ ۱۶۶ ساله است و صاحب چهار نوه از پسر جوانش تنزین میشود، فوت میکند و آواتار بعد که یک دختر از قبیله آب جنوبی به نام کورا است به جای او میآید. کاتارا و بقیه نیز در کمک به آواتار بعد کورا هستند و فعلاً در این زمان فقط آنگ میمیرد.
منع :ویکیپدیا
خیلی خوب بود میشه بیشتر درباره ی اواتار انگ و کاتارا بزارین